سلام
نمیدونم جای تایپیک رو درست انتخاب کردم یا نه اگر غلطه خواهش میکنم حذفش نکنید و جابجاش کنید ممنون.
نمیدونم از کجا بگم امیدوارم حوصله کنید و بخونید دوستهای خوبم.
من دخترم 25 سالمه
سال 91 بود که نامزد کردم (صیغه محرمیت برای اشنایی بیشتر) یکماه بعدش خانواده ها باهم حرفشون شد و دعوا شد سر مراسمها و نامزدی بهم خورد.
ضربه ی وحشتناکی خوردم.
من دختری نبودم که اهل داشتن دوست پسر باشم یا اهل دنیای مجازی من خیلی اروم بودم و سرم بکارو درسم گرم بود همیشه ارزو ازدواج داشتم اما از روابط دخترو پسر میترسیدم.
دوماه بعد از بهم خوردم نامزدیم شک عجیبی بهم وارد شد جوری که همش مریض میشدم و افت فشار شدید داشتم و همش زیر سرم بودم دختر احساساتی بودم فکر میکردم با بهم خوردن نامزدیم ابرو خودم و خانوادم رفته و خیلی احساس پوچی میکردم.
تااینکه چندوقت بعدش این برنامه های چت اومدن من داخل برنامه weechat با یه پسری اشنا شدم حکم سرگرمی داشت برام
کلی مشخصات دروغ دادم بهش اما قضیه نامزدیم گفتم و براش دردل کردم (چون ادم مغروری بودم و حتی از دردم به دوستهام هم نمیگفتم) کار هرشبم شده بود دردل باهاش من خیلی شبها بیدار بودم
و اون پابه پام بیدار میموند باها صحبت میکرد
خلاصه اون شد فرشته نجات من خیلی نظرمو جلب کرد،تا اینکه بعد 3/4 ماه قرار گذاشتیم
و به دلم نشست رابطه ما عمیق و عمیقتر شد رابطه پاک سالم حتی با دستهای همو لمس نکرده بودیم حتی به من تاحالا پیشنهاد رابطه جنسی هم نداد
حالمو خیلی خوب کرد بعد گذشت دوسال ازم خاستگاری کرد گفت می خواد بقیه عمرش بامن باشه.
من قبول کردم با همه وجودم دوستش داشتم
اما یهو ورشکست شد مجبر شد شرکتش رو جمع کنه داراییش بزنه حراج گفت یکسال بهم وقت بده گفتم باشه سه سال گذشت گفتم خسته شدم از قایم باشک بازی من نمیتونم رابطه دوستی تحمل کنم
گفت فعلا وضعم خوب نیست باز یکسال دیگه صبر کن گفتم باشه
چهارسال گذشت و اما بازم نیومد میگفت بزار یه پولی قراره بیاد دستم
گفتم خسته شدم از دوریت از دلتنگیت
گفت شاید یکسال دیگه بتونم بیام شاید 3 سال دیگه شاید 5 سال دیگه
ولی باز چون عاشقش بودم گفتم باشه من از 21 سالگی منتظرتم بشه 30 سالم بازم منتظرت میمونم
همه خاستگارام رد کردم
ما عاشق هم بودیم کافی بود ببینه مثلا شلوارم خراب شده بره برام بخره میدونست وضعیت مالی خوبی نداریم
کافی بود بفهمه چیزی دوست دارم برام محیا کنه کافی بود بفهمه چیزی اذیت میکنه اونوقت همه چیرو درست کنه خلاصه رابطه فوق العاده عاشقانه ای داشتیم
حتی مادرش به من زنگ میزدو میگفت کارش درست شه دوست دارم زودتر ازدواج کنید همه فامیلش قضیه مارو میدونستن
تا اینکه شک کردم بهش رابطه ما عاشقانه بود..
ولی شک کردم بهش
اون خیلی تو دنیا مجازی فعال بود.
میدونم کارم بچه گانه بود اما مثل خوره داشت شکم جونم می خورد یه اکانت دختر ساختمو بهش پیام دادم...
خیلی سریع گرم گرفت و گفت که تنهاست عکسهاش و فرستادو..
دنیام خراب شد روی سرم تمام دست و دلم داره میلرزه ازون روز.
زنگ زدم بهش گفتم بهم خیانت کردی گفتم مگه چی کم داشتم ؟ گفتم 4 سال با من بازی کردی ! چطوری تونستی؟توکه میدونستی من قصدم باهات ازدواجه نه هیچ لذت یا خوش گذرونی!
گریه کرد گفت غلط کردم گفت بی لیاقتی کردم گفت تو خیلی پاکی من خیلی عوضی ام...
همین
همین
من 4 سال منتظرش موندم نمیدونستم هر دختری بره سمتش اینطوری میکنه.
باورم نمیشه همچی تموم شده!
باورم نمیشه اون همه دنیایه من بود !
چرا باید این بلاها سر من بیاد سر من که تاحالا به کسی بدی نکردم..
هی می خوام خودمو گول بزنم گم کاری نکرد که یه چت ساده بود اا بعدش می گم اینکه برای من الان میمیره
داره اینکار میکنه بعدا چیکار میکنه ؟
توروخدا بگید چی درسته چی غلط من کار بدی کردم امتحانش کردم ؟ کار بدی کردم بهم زدم ؟